- نویسنده : حجت الاسلام محمد فرضی پور
- 28 آگوست 2017
- کد خبر 63073
- 7308 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /

در مطالب گذشته[۱] به بیان و نقد نظریه آقای سروش در باب وحی و قرآن کریم پرداختیم و گفتیم که او فرضیهای را در باب وحی مطرح کرده و در آن مدعی شده که قرآن کریم محصول تجربههای خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است و الفاظ آن از خود اوست. همچنین در مطالب گذشته به نقد این مطلب با استفاده از خود قرآن کریم پرداختیم. در این نوشتار به ادامه نقد سخن او میپردازیم.
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که اگر آنها را به خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نسبت دهیم و بگوییم که گوینده آنها خود حضرت بوده، نه تنها مناسب نیست، بلکه کفر لازم میآید و انسان را از دایره توحید خارج میکند.
الف) مخلوقات خداوند متعال
در آیات بسیاری که به صورت صیغه متکلم است، آفرینش انسان و جهان مطرح شده و آن را به خود نسبت داده است؛ روشن است که خالق انسان و جهان هستی جز خداوند متعال نمیتواند باشد و اگر بگوییم خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خالق هستی است، کفر و شرک پیش میآید. به عنوان نمونه چند آیه را ذکر میکنیم:
۱٫ «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طین [مومنون/۱۲] و یقیناً ما انسان را از [عصاره و] چکیدهاى از گِل آفریدیم.» سپس به مراحل رشد جنین اشاره کرده و میفرماید: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین[مومنون/۱۴] آنگاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پارهگوشتى در آوردیم، پس آن پارهگوشت را استخوانهایی ساختیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشى دیگر پدید آوردیم، پس همیشه سودمند و با برکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.»
۲٫ «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوب [ق/۳۸] همانا ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم، و هیچ رنج و درماندگى به ما نرسید.»
ب) بندگان خدا
در آیات بسیاری که به صورت صیغه متکلم است، از انسانها به عنوان بنده من یاد شده است؛ لذا در این آیات هرگز نمیتوان پذیرفت که گوینده آنها پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشد. مانند اینکه فرموده است:
۱٫ «وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادی[طه/۷۷] و همانا به موسى وحى کردیم که بندگانم را شبانه [از مصر] حرکت بده.»
۲٫ «تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا [مریم/۶۳] این است بهشتى که به هر کس از بندگان خود که پرهیزکار باشد، به میراث میدهیم.»
۳٫ «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوین [حجر/۴۲] قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نیست، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى میکنند.»
ج) ارسال پیامبران
روشن است که ارسال رسل برای هدایت بشر، فعل مستقیم خداوند متعال است و نسبت دادن به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به هیچ وجه درست نیست و در آیات بسیاری از قرآن کریم سخن از ارسال رسل و آمدن انبیای الهی است. مانند اینکه فرمود:
۱٫ «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط [حدید/۲۵] همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ى تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت بر خیزند.»
۲٫ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْک [غافر/۷۸] قطعاً پیش از تو پیامبرانى فرستادیم سرگذشت گروهى از آنان را براى تو حکایت کردهایم، و سرگذشت برخى را بیان نکردهایم.»
د) وحی الهی به پیامبران
آیات بسیاری به صیغه متکلم در قرآن کریم وجود دارد که مفاد آنها فرستادن وحی بر انبیاست. طیبعی است که این آیات نیز نمیتواند وصف خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشد؛ زیرا شان پیامبر وحی بر دیگران نیست و این کار مختص به خداوند متعال است. مانند اینکه فرمود: «إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً [نساء/۱۶۳] ما به تو وحى کردیم، همانگونه که به نوح و پیامبران پس از او وحى کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [داراى مقام نبوتشان] و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحى کردیم و به داود، زبور دادیم.»
ج) عطاها و سنتهای الهی درباره پیامبران
در آیات متعددی از عطاکردن هدایایی به پیامبران یا سنتهایی در مورد آنها سخن به میان آمده است که چون با صیغه متکلم آمدهاند، هرگز با اینکه فاعل آنها پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشد همخوانی ندارد. مانند اینکه فرمود:
۱٫ «وَ آتَیْنا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُس[بقره/۸۷] و به عیسى بن مریم دلایل روشن و آشکار عطا کردیم، و او را به وسیله روح القدس توانایى بخشیدیم.»
۲٫ «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْما [نمل/۱۵] یقیناً ما به داود و سلیمان، دانش [ویژه] دادیم.»
۳٫ «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا [مریم/۱۲] اى یحیى! کتاب را به قوت و نیرومندى بگیر و به او در حالى که کودک بود، حکمت دادیم.»
همچنین آیاتی از قرآن کریم که بیان میکند خداوند متعال انسان را به بلا و مصیبت و … آزمایش میکند، یا آیاتی که بیان میکند که خداوند متعال از پیامبران خود پیمان گرفته است؛ همچنین آیاتی که بیان میکند ما پاداش محسنین و نیکوکاران را داده و مجرمین و گناهکاران را به سزای عملشان میرسانیم، همه و همه دال بر این مطلب هستند که گوینده این آیات خداوند متعال بوده است و هرگز پیامبر عظیم الشان اسلام(صلیاللهعلیهوآله) نمیتواند گوینده این سخنان و این آیات باشد.[۲]
در نتیجه: فرضیهی آقای سروش مبنی بر اینکه قرآن سخن خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) است و حاصل تجربههای شخصی او، به هیچ وجه با مفاد و مضامین این آیات سازگاری ندارد و در برخی موارد به کفر و شرک میانجامد. بنابراین به هیچ وجه سخن وی قابل توجیه و قابل دفاع نیست و نمیتوان آنرا پذیرفت.
__________________________________
پینوشت
[۱]. به این مطلب و این مطلب مراجعه فرمایید.
[۱]. بر گرفته از کتاب وحی نبوی، علی ربانی گلپایگانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، ۱۳۹۱ش، ص ۱۲۴-۱۴۰٫
http://arjanews.ir/?p=63073